روبي پيره |
٭
........................................................................................وقتي كه معتادباشي حتي اگه مسافرت هم بري دنبال اعتيادتي . يعني حتما بايد يه سوراخو برا وبگردي پيدا كني. حالا فرق نميكنه جواديساري كنارت بخونه يا شكيرا. دوس دارم تنها باشم . ولي تنهاي تنها نه. فقط حوصله بعضيها رو ديگه ندارم. البته ميدونم كه مشكل از طرف خودمه. چند روز ديگه دوباره درست ميشه: چه كنيم ديگه اخلاقمون شخميه ديگه! " نه مرا حسرت به رگها ميدوانيد آرزويي خوش نه خيالي رفته ها ميداد آزرم " نوشته شددر ساعت 12:26 PM توسط روبي
٭
........................................................................................چه ميشود کرد؟ وقتی بعد از مدتها به خوابم میآيی. خيلی چيزها بود که بايد از تو میپرسيدم. خيلی چيزها. آنشب که مرا در اين عالم حسرت تنها گذاشتی و رفتی نه که راه را گم کردم که بيراههها زياد شدند. شيطانِ دل شاگردانش را فرستاده بود. ودست هر کدام چيزی داده بود که دلم را میبرد. نوشته شددر ساعت 4:23 PM توسط روبي
٭
........................................................................................شباي قدر اين رمضون هم گذشت ... وچه قدر برا من بي...گذشت . همه چيز برام عادي شده. واکسينه شدم . حتي دعاهايي رو که ميخونم مثل يه شعريه که حفظ کردم. الفاظي که بدون توجه به معنيش همينطوري سر زبون ميارم. از خودم بدم مياد. " روزها و شبها رفت من بجا ماندم در اين سو شسته ديگر دست از كارم نه مرا حسرت به رگها ميدوانيد آرزويي خوش نه خيالي رفته ها ميداد آزرم " پينوشت: شعر از سهراب سپهري نوشته شددر ساعت 1:08 PM توسط روبي
٭
........................................................................................يکم : شنبه رو به خودم مرخصي استعلاجي دادم ... به قصد قربت. ولي ديگه فکر امروز رو نکرده بودم که بعد از ۴ روز تعطيلي چه جوري ميخوام برم سر کار. دويم: ..................... سوداب هم بعد از افطاريي که دعوتمون کرد برگشته به جمع رفقا و داره مينويسه سيم: ..................... امروز تو مدرس يه تصادف کوچيک کردم . مقصر راننده کناري بود . به خاطر عجله مجبور شدم بيخيالش شم. چهارم: .................... پرشينبلاگ هم که فعلا شخم شده . پنجم: ..................... من يک معتادم. " امروزهم ما هر چه بودهايم همانيم ما باز ميتوانيم........... ما همزاد عاشقان جهانيم " نوشته شددر ساعت 3:08 PM توسط روبي
٭
........................................................................................نيکي به من ميگه تو آمادگي هر نوع اعتيادي رو داري. واين اعتياد هر چيز سادهاي ميتونه باشه: مثل عادت به خوردن زيتون. من هم واسه اثبات اين نکته که هيچ وقت به هيچ چيز جز ترياک ! ( دواي بي درمون دردا) اعتيادپيدا نميکنم يه هفتهاي سعي کردم دور از وبلاگ و مسنجر وهر چيزي که منو ياد وبلاگ و اينترنت ميندازه باشم . روزا هم فقط يه ۱ ساعتي تو سايتهاي خبري! ميچرخيدم. همينو بس. البته مصرف اسنوکرم حسابي رفته بود بالا. البته همچين بد هم نميگذشت. يعني ملالي نبود به جز دوري دوستان. " ميرفت آب و ميخواند: آن دوردست دريا آغوش اشتياق گشودهاست...... آن دوردست دريا " نوشته شددر ساعت 1:54 PM توسط روبي
٭
........................................................................................اول: هر كاري كردم نتونستم اين مطلبي رو كه چند دقيقه پيش نوشتم پست كنم چون copy-paste عمل نميكرد و به قول محسن شده بود شخم. دويم: فردا شب افطاري خونه z-dalton هستيم. من كه از امروز رفتم پيشوازو چيزي نميخورم تا يه حال حسابي به z بدم. سيم: 4شنبه شب ميخوام برم استخر سوخته سرايي. آببازا وسوناكاراش بفرمان تو. چهارم: تاخيراي اين ماهم رفته رو 40 ساعت . همين جوري پيش برم 40% حقوقم پريده. نوشته شددر ساعت 1:25 PM توسط روبي
٭
........................................................................................وقتي که يه هفته مطلب ننويسي نتيجش اين ميشه که ۴ تا چيزي رو که ميخواستي بنويسي سوخت ميشه: ديگه اين موضوع که تو موقع تصفيه حساب دانشگاه کارت دانشجوييت رو تحويل ندي( عوضش جريمه هم بشي ) وبا همون کارت دوباره بتوني برگردي به دانشگاهت و پاي صحبتهاي شيرين خانوم عبادي بشيني هيچ جذابيتي نداره. ديگه از اينکه بنويسي y دالتون تو يه روزي که خيلي عجله داشته دچار پارگي قسمت حساسي از شلوارش شده خيلي حال نميده. ديگه از اينکه بنويسي بعد از ۳هفته خودت رو تو سالن بيليارد خفه کردي .جوري که آخر شب ديگه ناي رو پا وايسادن رو نداشتي خيلي برات جالب نيست. ولي يه چيزي رو ميتوني هنوز هم بنويسي اوونم اينه که سال به سال دريغ از پارسال. از رمضون امسال هم فقط نخوردنشو انجام داديم نوشته شددر ساعت 12:03 PM توسط روبي
|